-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 19:22
1-من خودم رو کشتم؛ صد جا رفتم تو وبلاگ دخترها نظر دادم تا اقل کم یکیشون بیان اینجا رو بخونن؛یه نظر بدن ببینم نظر اونا چیه.اما دریغ از یه دختر.دستتون درد نکه که به این خوبی و ماهی من رو ضایع فرمودید.اصلاً به قول یاسمن منم با شما قهر شد. -2 دیشب با بچه ها قرار داشتیم که بریم شرکت تا اون آقاهه نیم وجبی برنامه رو برامون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 خردادماه سال 1382 15:42
-1 تنها قانون اخلاقی طبیعت این است:زندگی کنید؛و بگذارید دیگران زندگی کنند. گوته -2 ندا اومده میگه:باید دستمزدم رو بهم بدی؛اینقدر موهات رو خوب کوتاه کردم(بچه پرو…)بعد هم رو کرده به طرف مامان و میگه:مگه نه.مامان هم میگه آره خیلی بهتر از بقیه موهات رو کوتاه کرده!!!!!!!منم گفتم اول اینکه کدوم بقالیه که بگه ماستش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 خردادماه سال 1382 18:22
-1 ای هوار یکی بیاد این مشق های خط منو بنویسه… این دفعه نه تنها سرمشق ها سخته؛این استادمم برای این که کفر من رو در بیاره یه عالمه سرمشق اضافی هم داده.اما من اصلاً تو حس خط نوشتن و تمرین کردن نیستم.شرط میبندم این دفعه که برم مشقام رو نشونش بدم؛کلی متلک بارم میکنه که اون همه اشتیاق چی شد؟؟اون وقت من باید مثل لبو یا سطل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 خردادماه سال 1382 22:56
-1 این جهان برای کسانی که فکر می کنند یک کمدی؛و برای کسانی که حس می کنند یک تراژدی است. هوریس والپول بقیه مطلب روسو باشه برای یه وقت دیگه؛الان حوصله اش رو ندارم. -2 قربونت برم خدا جون؛امروز بهم ثابت شد که دوستم داری.اگه امروز اون گوشه ی چشم رو نمی یومدی؛فکر می کردم که منو وسط بیابون ولم کردی امون هیچکی.به خاطر امروز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 خردادماه سال 1382 12:50
-1 انسان آزاد به دنیا آمده؛و همه جا به زنجیر است. ژان ژاک روسو این رو داشته باشین تا بگم بعدش چی گفته. -2 چقدر همه ی این وبلاگ نویسهای بلاگ اسکای جدی هستن!!!!!!!!! یکی سیاسی می نویسه؛یکی مذهبی؛یکی شعر میگه؛یکی جک؛اون یکی داستان کوتاه مینویسه؛یکی دیگه 8 تا از متنهاش رو به انگلیسی می نویسه نصفش رو به فارسی؛یکی در مورد...
-
فقط برای خودم
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 22:45
-اشتباه کردی که بهش نگفتی داره اشتباه میکنه -چرا این اشتباه رو کردی؟ -ترسیدم -بازم اون ملاحظه کاریهای مسخره
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1382 18:57
-1 در مورد error راستش رو بخواین امروز میخواستم یه کمی این وبلاگ نویسها رو دعوا کنم که چرا اینقدر غلط املایی دارین. مگه از اول ابتدایی بهتون دیکته نمیگفتن؛پس این غلط های املایی ضایع چیه که دارین و چرا فرصت رو فرست مینویسین و ناراحت رو ناراهت؛خوشیها رو خوشیحاو…؛که دیروز من error رو errore نوشتم (الهی خدا این خانم معلم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1382 16:05
-1 20 روز دیگه بچه فهیمه خانم دنیا میاد؛از حالا برای دیدنش روز شماری میکنم. -2بعد از اینکه دیروز ساعت 3 بعد از ظهر از خواب پریدم و تونستم Heuristic پروژه مون رو پیدا کنم؛قرار شد که برنامه اش رو بدیم یه آقایی برامون بنویسه(کی حوصله داشت سیصد خط برنامه بنویسه بعدشم هشتصد ساعت بشینه errore گیری کنه؛اونم توی یه هفته و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1382 17:20
-1دیشب ساعت 11 به سرم زد که موهام رو کوتاه کنم(آخه خیلی بلند شده بود و منم حوصله جمع و جور کردنشو نداشتم)به خاطر همین رفتم به مامانم گفتم که موهامو میخوام کوتاه کنم همین الانم میخوام کوتاشون کنم.مامانم گفت الان که هیچ آرایشگاهی باز نیست خیلی میخوای ندا موهاتو کوتاه کنه.منم گفتم باشه. اولش که دو ساعت در مورد مدل موم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1382 11:23
-1هیچ معلومه من تو این دنیا دارم چه غلطی میکنم؟؟یا اصلا اومدم به این دنیا که مثلا چه غلطی بکنم؟؟یا اصولا حالا که اومدم به این دنیا؛لزوماً باید یه غلطی بکنم؟؟اصلاً مگه همه آدمهایی که تو این دنیان دارن یه غلطی میکنن؟؟نمونش من؛تو این دنیا هیچ غلطی نکردم. -2خدایا کوشی؟؟من تو رو گمت کردم یا تو منو؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1382 20:50
1-امروز سرد شده بودم.سرد و سنگ و سخت… 2-برای اینکه از این حالت مزخرفم بیرون بیام مجبور شدم به مدت دو ساعت؛این مرتیکه مزخرف مایکل جکسون رو تحمل کنم.من و ندا هم عین دو تا دلقک جلوی کامپیوتر وایساده بودیم و سعی میکردیم حرکات ریتمیکی رو از خودمون در بیاریم. من و ندا هر وقت افسرده میشیم این کار رو انجام میدیم.هر چند این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1382 21:15
داغون داغونم؛خیلی…انگار هر چی پروژه و درس و مشق تو دنیاست ریختن رو سر من من واقعا کم آوردم هم روحی ؛هم جسمی.اونیکه صبح پا میشه میره دانشگاه من نیستم؛یه جسد متحرکه.اونیکه از دانشگاه بر میگرده من نیستم:یه پینوکیو هستش که دستاش آویزونه… از هر چی الگوریتم تو دنیاست بدم میاد؛از بهینه کردنشون بیشتر بدم میاد.از هر چی درخت و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اردیبهشتماه سال 1382 13:10
اینکه میگن اگه به طرفت محبت نکنی خیلی زود رم میکنه و میره؛درسته ولی نه اینکه اونقدر محبت کنی که طرف رودل کنه و بره.!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1382 19:34
-۱ها ها ...چقدر خندیدم من وقتی این بلاگ اسکای منفجر شده بود.آخه کلی آدم مهم اومده بودن گفته بودن چقدر این بلاگ اسکای خوبه و از این قبیل حرفها... -۲خدا رو شکر ما خانواده ای کامپیوتر منفجر کنیم.دیروز پسر خاله ام کامپیوترش رو منفجر کرده بود و چون یه کار مهم با کامپیوتر داشت(مربوط به پایانامه اش بود یه چیزایی هم برای من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1382 20:47
من دچار شوک شدم.اونم چه شوکی!!!! امروز عصر که من و خواهرم رفته بودیم کتاب بخریم من یکی از پسرای دانشگاهمون رو با یه دختری(که فکر میکردم دوستشه که اونم یکی از بچه های دانشگاهه)دیدم.به ندا گفتم:ندا این دو تا دختر پسر رو که با هم هستن میبینی با هم دوستن و تو دانشگاه یه لحظه از هم جدا نمیشن. توی دلمم گفتم آخی نازی و عین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1382 18:19
-۱این تلوزیون ایران چشه؟به عراقیها کمک کنیم؟؟!!من که یه ریال هم به این عراقیها کمک نمی کنم.۱۰۰ بار هم بگین که دلسنگی؛بی رحمی من هم میگم مگه همین عراقیها نبودن که ۸ سال هر چی بمب و موشک تو دنیا بود روی سرمون ریختن.این همه اسیر گرفتن اون وقت همین عراقیها ۲۰ روز نتونستن جلوی امریکاییها دووم بیارن و کشورشون رو دو دستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1382 17:20
-۰ آخ چه کیفی میده وقتی داره بارون می یاد پنجرهّ اتاقت رو باز کنی و کنار پنجرهّ اتاقت بشینی و سهراب بخونی: چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید دید عشق را زیر باران باید جست زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 22:54
-۱امروز فهمیدم چه ذهن خرابکارانه ای دارم من!!!چون امروز که دوستم داشت در مورد هک کردن توضیح می داد چنان ذوق زده شده بودم که نگو.و حالا نتیجه اخلاقی: الف-خداوند به بندگان بی جنبه اش چیزی عطا نمی کند به خاطر همین هم من چهار تا کلمه سواد ندارم. ب-سعی کنید بد آموزی نداشته باشید(قابل توجه دوستم) -۲ اخ یادم رفت غذای ماهیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 فروردینماه سال 1382 20:26
-۱این دو تا مطلب قبلیه من کوش؟آی دزد....آی سرقت مسلحانه... -۲همه چیز تو زندگی من قاطه؛خودم قاطم؛ذهنم قاطه؛پوست صورتم قاطه؛کامپیوترم قاطه؛جزوهّ سیستم عاملم قاطه؛استادشم که دیگه حسابی قاطه. -۳ مامانم باخاله جونشون رفتن مهمونی بازیو گفتن ناهار خودتون می دونید و بابا جونتون و بابا جونمون هم رفته خونهّ مامان جونشون و من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 فروردینماه سال 1382 13:08
سلام من فکر کنم از این به بعد هر روز اینجا بنویسم.دو روز پیش هم که ننوشتم به خاطر این بود که کامبٍوترم یه قاط کوچیک زده بود و من و دوستم هم حس مهندس بودنمون گل کرده بود و به این فکر افتادیم که چرا یکی دیگه و چرا ما نه ؟ بلاخره خلاصه اینکه به جون کامپیوتر افتادیم و آخرش هم منفجرش کردیم.بعدش هم دست از پا دراز تر بردیمش...
-
فیروزه
شنبه 23 فروردینماه سال 1382 17:14
ای خدای دشت نیلوفر کو کلید نقره درهای بیداری؟