آرامش قبل از طوفان؟؟؟

میگوید سیگار بکشیم؟ میگویم اره اره. میگوید ای ول که تو این شرایط هم پایه ای. ولی بلند نمیشود برود سیگارش را بیاورد. راستش جایمان انقدر خوب بود که تمایلی به تکان خوردن هم نداشتیم، حتا برای سیگار. می دانی، او یک معمولی است. منظورم سطح زندگیش نیست ها. سطح شخصیتش معمولی است. پیچیده نیست. کمال گرا نیست. بسیار باهوش نیست. خنگ نیست. ساده ی حوصله سربر نیست. و من خسته از تمام پیچیده ها، باهوش های خنگ، باهوش های روانی، باهوش های روانی کننده، یک جورهایی پناه برده ام به یک معمولی بی آزار. من دور می نشینم، نظاره اش میکنم که چگونه در هیچ چیزی پرفکت نیست. اما می ارزد به دیدن خط نور غروب خورشید که از پنجره تابیده بر سرمشق های خط شکسته نستعلیق اش. به این آرامش به ظاهر استیبل. 


پیوست: اصلا چرا اینها رو میگویم؟