Mi casa

می دانی، اینجا خانه ی من نیست. خانه ی من یک باغچه ی بزرگ دارد. پر از گل های رز و آبشار طلایی. یک درخت نارنج دارد. یک حوض کوچک. آدم ها فکر می کنند آبی گرم، وجود ندارد. من اما می دانم، وجود دارد. درون حوضم را خودم رنگ کرده ام. آبی گرم. آشپزخانه ام رو به باغچه است. صبح ها آفتاب می تابد به پشت پنجره اش. به خاطر همین پشت پنجره ام را گلدان شمعدانی چیده ام با بنفشه آفریقایی. صبح ها آشپزخانه ام بوی دمنوش های مهرگیاه را می دهد. عصرها بوی قهوه. پذیرایی ام هم رو به حیاط است. به جای دیوار، پنجره ی قدی بلند دارد. رو به پنجره، یک میز کوچک گذاشته ام. با دو صندلی چوبی لهستانی. روی میزم، رومیزی روسی سفید انداخته ام. رویش همیشه یک گلدان کوچک گل است، و یک ظرف کوچک گلدار  شکلات و دو فنجان گلدار انگلیسی. دیوار سمت چپ، کتابخانه است. عصرها می نشینم روی صندلی گهواره ای کنار کتابخانه ام. رو به پنجره، آرام آرام تاب می خورم و به صدای پیانو گوش می دهم. آخر نیم طبقه ی بالا، دخترم دارد پیانو می زند...  

نظرات 1 + ارسال نظر
La nostra casa جمعه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 11:10 ب.ظ

فرقى نمى کند، ما همیشه به سوگ تمام نا تمام ها نشسته ایم. گیرم که هر کدام کنار پنجره اى.

کوچکترین فرقش همین mi و nuestra است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد