کی می خواهد بس کند؟

همه شان مثل هم هستند. می آیند و لبخند می زنند و با شادی اعلام می کنند که کارشان درست شده، و دارند مهاجرت می کنند به یک کشور خارجی. من هم لبخند می زنم. به شان میگویم آفرین. تو موفق شدی. همه شان فکر می کنند برای رسیدن به یک زندگی جدید موفق شده اند. اما واقعیت این است که آنها برای مردن، موفق شده اند. من از اینکه همه شان می میرند متنفرم.  من از همه ی آدم هایی که دارند می روند خارج متنفرم. و حتی از همه آدم هایی که تصمیم دارند بروند خارج متنفرم. من از مردن متنفرم. اگر ادم نتواند حتی سالی یکبار یک آدم را ببیند، آیا به نظرت نمرده است؟ آنها خیلی بیشتر از مادربزرگم مرده اند. من اینجا یک عدد مادربزگ مرده دارم .وقت هایی که دلم برایش تنگ می شود، اینجا یک عدد قبر است که می شود رفت بالای سرش و زر زر کرد. اما آدم هایی که خارج می میرند قبر ندارند و وقت هم ندارند. و وقت هایی که من دلم برایشان تنگ می شود، آنها خوابیده اند و برعکس اش. اصلا بیدار هم باشند. آدم هایی که نمیشود وقت دلتنگی باهاش قرار کافه گذاشت، مومیایی محسوب می شوند. و من از تمام مومیایی ها و مرده ها متنفرم. و از خارج متنفرم و از پرتاب شدن آدم ها به یک گوشه دنیا متنفرم. به ات گفته ام؟ من از فیس بوک هم متنفرم. او مدام آدم های در حال مرگ را به عنوان کلوز فرند پیشنهاد می دهد و هر روز و هر لحظه گیر می دهد. مگر نمی داند من داغدار هستم؟!! 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ب.ظ http://neginin.persianblog.ir

قــــــــــــــوی ترین آدم روی زمین هم که باشی و قوی بودن را هر روز هم که تمرین کنی، باز هم گاهی می شود که بی تاب شوی و تنها که می شوی مرور کنی خاطراتت را نا به هنگام.گاهی می شود که آرزو کنی کاش کودکی تمام نمی شد و دنیا فوقش اندازه فاصله کوچه تا مدرسه بود و کسی معنی مهاجرت و آنسوی دنیا را نمی فهمید! اصلا آرزویی به نام مهاجرت وحود نداشت.تنها که می شوی،می بینی که همه رفته اند ویا درحال رفتنند، به آن سر دنیا!!تنها که می شوی...می بینی به یکباره بزرگ شده ای و دوستان و دوستی هایت و خاطراتت و دلخوشی هایت به یکباره سوار یک هواپیماست که دارد می رود!

یادم نبود، از هواپیماها هم متنفرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد