من فیلماشو نمی بینم، می بلعم

فیلم هم فیلمای قدیمی! با حوصله سه ساعت فیلم می ساختن و کلی وقت صرف شخصیت پردازی کاراکتر می کردن و بعدش با خییییییییال راحت و بدون عجله، اتفاقای فیلم رو پیش می بردن و درست یک ربع مونده به آخر فیلم، تو رو توی شوک قرار می دادن! 

 

پیوست: حالم خوبه، تا خود چهار صبح نشستم صورت زخمی(؟) آل پاچینو رو دیدم و اون صحنه هایی که بمب گذاشتن زیر ماشین یک یارویی و حالا بدون برنامه زن و بچه اش هم نشستن توی ماشین و حالا گروه آل پاچینو می خوان اون ماشین رو منفجر کنن. آل پاچینو هم با اون غدی و عصبی بودنش در حالیکه داره ماشین رو تعقیب میکنه تا بمب رو منفجر کنن، مدام غر می زنه که ما قرار بود فقط مردا رو بکشیم و من با زنها و بچه ها کاری ندارم و تو لحظه ی آخر گلوله رو خالی می کنه توی مغز یاروی کنار دستش که کنترل انفجار بمب دستش بود! و تو می فهمی که دو ساعت وچهل و پنج دقیقه فیلم دیدی و یک عالمه فیلم دیگه دیدی و هیچ کدوم ارزش همین چند ثانیه درگیری درونی ای که آل پاچینو بازیش کرد، رو نداره.   

پیوست: حیف! من یه کم دیر دنیا اومدم. من باید یه کم زودتر دنیا میومدم. میشدم هم سن و سال های آل پاچینو. بعد عاشقش میشدم، شیفته اش میشدم. عکس اش و می چسبوندم روی دیوار اتاقم، وقتی داره یکی از این سیگار کلفت ها رو میکشه. نه مثل الان! که حالم از هر چی هنرپیشه ی جوون پسر این دوره است بهم میخوره، بسکه سوسول هستن و مسخره و جلف! با اون قیافه های شسته رفته ی ابرو کمونی و دماغ عملیشون! با اون حرکتای عشوه گرانه ی دخترونه ی خزشون! مغز من مال نسل الان نیست، که هر چی فیلم می بینم از این دوره، شیفته ی هیچ هنرپیشه ی مردش نمی تونم بشم، بسکه نا همخون هستن با تفکرات سنتی من!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد