هشت روزه که میرم سر کار. کارش برنامه نویسیه.توی روزنامه آگهی داده بودن.رفتم اونجا و پروژه ام رو نشون دادم.آقاهه همون موقع گفت:استخدامی.و به همین راحتی کار پیدا کردم.اما همه چی به همین راحتی و سادگی نبود.مدل برنامه نویسیشون زیادی پیشرفته است.و من فعلاً دارم برای یاد گرفتنش سخت دست و پا میزنم،اونم کاملاً تنهایی.چون آقای همکار،صبح ها دانشگاه داره و ظاهراً شبها کار میکنه(ظاهراً دلیل استخدام من هم،همین بوده).راستش رو بخوای دو سه دفعه ای هم به آقای رییس پیشنهاد دادم که اخراجم کنه(راستش رو بخوای روزی هشت ساعت سر و کله زدن با برنامه هایی که من چندان ازشون سر در نمیارم و از اون بدتر احساس عدم توانایی در کاری که بهم محول شده،جداً طاقت فرسا و فرسایشی است،مخصوصا اینکه من بشدت هم احساس مسئولیت میکنم) اما آقای رییس هر دفعه به گونه ای اعلام میکنه که در کار ایشون دخالت نکنم.راستش رو هم بخوای من فکر میکنم اگه کمی، و فقط کمی بهم کمک میشد،حتما از پسش بر میومدم ولی الان چندان اطمینانی ندارم.حرف زدن در مورد کار تا همین جا کافیه.چون اومدم چیزای دیگه ای هم بنویسم.مثلا اینکه از دستش خیلی عصبانیم،دلیلشم احساس مالکیت احمقانه و اشتباهیه که من دارم.یا اینکه نمیدونم چرا چند وقتیه موهام تند تند چرب میشه.دلم برای دانشگاه رفتن تنگ شده و اصلا هم دوست ندارم به کارای پروژه ی آزمایشگاه پایگاهم برسم.دلم یه آدم خوب میخواد که کمی برام حرف بزنه.انجمن شعری که میرم به شدت دوست داشتنیه و شعر جدیدم هم ناقص یه کنار افتاده.فکر کنم تا همین جا کافیه....

نظرات 17 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:41 ب.ظ http://dardeshgh.blogsky.com

صمیر جمعه 20 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:48 ب.ظ

سلام...
وب جالبی داری
به نظر من کار تو شرکت رها نکن
خوب مسلما تا یادگیری کامل کار برات مشکل
پایان شب سیه سپید است(;
در مورد برنامه نویسی . اگر درباره webباشه میتونم کمکت کنم
(...php;c#;js)

موفق باشی

آره آره تا همین جا کافیه!
واقعاْ چی میکشی !؟ امیدوارم که وضع بهتر بشه ...
اعتماد به نفست رو هیچ وقت از دست نده
موفق باشی

ناشناس یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:37 ق.ظ http://???

ناراحت نباش. ۱۰۰ سال اول‌اش سخته!
خوش‌ام می‌یاد که دوباره شروع کردی به غر زدن ;)
تازه اگه قرار بود که فوری از برنامه‌ای که یکی دیگه نوشته سر در بیاری که نابغه بودی, مگه نه؟!
پس بی‌خیال کنکور شدی یا می‌خونی دختر؟
آپ‌دیت هم کردم. مامان‌ام هم نمی‌یارم مدرسه!!!

یک دوست چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:19 ق.ظ

سلام
اصلا جای نگرانی نداره حتما موفق میشی به تلاشت هم ادامه بده و هیچ وقت دل سرد نشو.
میبینم که شعر هم میگی!نگفته بودی که شاعر هم هستی. امیدوارم که در تمام مراحل زندگی ات موفق باشی. وب لاگ خوبی هم داری.

ناشناس دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ق.ظ http://???

این چه وضع‌شه؟ چرا آپ‌دیت نمی‌کنی؟
دل‌ام پوسید این‌قدر این پست آخر رو خوندم!!!
من هم آپ‌دیت کردم. مسیرت اون‌ورا افتاد یه سر بزن!
;)

نازنین پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:21 ب.ظ http://miraghsam.persianblog.com

نوشتار قشنگیه. آدمو می‌بره تو فضایی که هستین. و... در مورد کار... خودت از پسش بر میای.

نقره ای یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:55 ق.ظ

مممممممممممممممم ... میبینم که مثل خودمی!!!

ققنوس یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:58 ب.ظ

میبینم که مفقودی !!‌

مسیح چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام

مثل این که این کار تموم وقتتو پر کرده ها

در هر حال امیدوارم سالم و سربلند باشی

ققنوس پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:46 ب.ظ

میبینم که هنوز مفقودی !

نرگس یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:21 ب.ظ http://narcissus79.blogsky.com

شما با رییس کاری نداشته باش.
تو میتونی فیروزه
تو میتونی
دی:
حتما از عهده اش برمیای.

بهرام پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:50 ب.ظ

لینک من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا نمی نویسی دیگه؟

نقره ای جمعه 18 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:40 ق.ظ

منم آپ کردم ها!!! ....... تو هنوز خوابی؟؟؟!

مریم شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 05:58 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

فکر کنم اولهای کار کردن طبیعیه این مشکلات...بعدشم نمی دونستم تو شعر می گی!!
راستی...از سه تارت چه خبر؟سلام منو بهش برسون!

[ بدون نام ] شنبه 19 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:50 ب.ظ

کجایی تو؟ دلم برای غر و غراهات، برای دعوا کردن خواننده آخر نوشته ات، ... برای شعرهات از خودت و دیگران و .. تنگ شدهُ کجایی تو؟

مرتضی دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:52 ب.ظ http://mortezaa.com

سلام اگه اورکات داری ادم کم لطفا ندیدم جای تو رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد