همین جوری اومدم یه چیزی بنویسم برم.مثلا اینکه خسته ام و خواب زده(بس که این موضوع مهمه!!!!من هر دفعه اینو باید بگم).امروز رفتم خونه دوستم تا ساختن فرم ها با html رو یاد بگیریم.اما دوتامون ساعت 12 که شد داشتیم از خواب پس میوفتادیم.من که شبش تا سه بیدار بودم(کار خاصی انجام نمیدادم،نت حفظ کردن و فیلم دیدن و کتاب خوندن و صد رقم کار مزخرف دیگه.دوست جون هم تا چهار چت میفرمودن.خدا زودتری من و دوست جون رو شفا بده،بلکه از این خل بازی هامون دست بر داریم.(حالا بماند که دوست جون آدرس اینجا رو دارن.خیلی شیکه اگه از سر کنجکاوی یا بیکاری اینجا رو بخونه،کلی آبروم میره).

این دختره نفرم پنجم بود که بهم گفت تو نصف دیگه ات زیر زمینه.این جمله به جای اینکه برای من یه شوخی ساده باشه،بیشتر منو به تفکر وا میداره.فکر میکنی چرا نظرشون اینه؟

نمیخوام در موردش فکر کنم و تصمیمم رو بگیرم.چه در مورد قضیه اولی،چه دومی و چه سومی.هیچ کدوم.فعلا حوصله ی هیچ نتیجه گیری ای رو ندارم.

نظرات 4 + ارسال نظر
نقره ای دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:09 ق.ظ http://silverheart.blogsky.com

هه هه !! اول ...

خیلی یخ بود ... میدونم ... ولی خوب از هیچی که بهتره ... نه؟

ناشناس دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:47 ب.ظ http://???

خدا همه مریض‌های اسلام رو شفا بده! الهی آمین!!! نتیجه‌گیری رو ولش! هیچ موقع حس‌اش نیست!

میلاد دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:08 ب.ظ http://shahr.blogsky.com

متاسفانه کار دیگه ای از من برنمیاد...فقط میتونم دعا کنم!

مریم سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 01:26 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

امیدوارم به خیر بگذره!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد