این روز ها دختر خوبی شده ام...
صبح زود چای درست میکنم،و بعد میبرم توی اتاق جلویی،پشت میز،روبروی آن پنجره ی قدی...کتابم را باز میکنم و خیره میشوم به آن دیوار بلند و سیاهِ روبروی پنجره....
این روزها دختر خوبی شده ام...
چشم میگویم،ظرف ها را میشورم،اتاق ندا را تمیز میکنم،شعله ی گاز را کم میکنم......
این روزها دختر خوبی شده ام....
خفه میشوم...
این روزها دختر خوبی شده ام...
روحم را آنجا -- زیر آسمان ابری،زیر تلی از خاک -- چال میکنم...
این روزها دختر خوبی شده ام...
اما نمیدانم چرا هنوز سردم است...

نظرات 5 + ارسال نظر
مرتضی سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:59 ب.ظ http://morteza.ws

کار بیخودی می کنی اینجوری که خوب نیست.
ورای همه چیزیائی که مربوط به خودته ندا هم لوس میشه.
کنکور داره درست اما اتاقش رو باید مرتب کنه

پیمان سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:46 ب.ظ http://doshmaneheila.persianblog.com/

http://doshmaneheila.persianblog.com/
سر بزن در باره همون مرتضی است

ققنوس چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ق.ظ

حاضر ! خوب شد ؟ آفرین دختر خوب ... دخترای خوب اینجورین ؟ من فک می کردم یه جور دیگن ... اصلا از کی تاحالا مادر بزرگا دختر شدن ؟ خوبه والا !

هیلا چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:12 ق.ظ http://morteza82.tk

دختر خوب؟؟ فکر نکنم دختر خوبی باشی چون اینطور که الان دیدم هنوز به من لینک ندادی.

مریم چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:13 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

دختر خوب که سردش نمیشه!اما حیف که بعضی یخها رو هوارتا خوبی هم نمی تونن باز کنن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد