این روز ها دختر خوبی شده ام...
صبح زود چای درست میکنم،و بعد میبرم توی اتاق جلویی،پشت میز،روبروی آن پنجره ی قدی...کتابم را باز میکنم و خیره میشوم به آن دیوار بلند و سیاهِ روبروی پنجره....
این روزها دختر خوبی شده ام...
چشم میگویم،ظرف ها را میشورم،اتاق ندا را تمیز میکنم،شعله ی گاز را کم میکنم......
این روزها دختر خوبی شده ام....
خفه میشوم...
این روزها دختر خوبی شده ام...
روحم را آنجا -- زیر آسمان ابری،زیر تلی از خاک -- چال میکنم...
این روزها دختر خوبی شده ام...
اما نمیدانم چرا هنوز سردم است...
کار بیخودی می کنی اینجوری که خوب نیست.
ورای همه چیزیائی که مربوط به خودته ندا هم لوس میشه.
کنکور داره درست اما اتاقش رو باید مرتب کنه
http://doshmaneheila.persianblog.com/
سر بزن در باره همون مرتضی است
حاضر ! خوب شد ؟ آفرین دختر خوب ... دخترای خوب اینجورین ؟ من فک می کردم یه جور دیگن ... اصلا از کی تاحالا مادر بزرگا دختر شدن ؟ خوبه والا !
دختر خوب؟؟ فکر نکنم دختر خوبی باشی چون اینطور که الان دیدم هنوز به من لینک ندادی.
دختر خوب که سردش نمیشه!اما حیف که بعضی یخها رو هوارتا خوبی هم نمی تونن باز کنن...