منتظرم تا ندا بیاد.....لباس صورتی کمرنگی پوشیده و جورابای سفید کوتاه،موهای طلایی اش رو دم اسبی بسته.زیر چشمی دارم میپایمش،اما نمیدونم اون چرا داره به من نگاه میکنه....نمیدونم چرا کسی دور و برش نیست،نه مامانی،نه بابایی،نه بزرگتری.....نکنه گم شده....یه لبخند بهش تحویل میدم،میرم به طرفش.در حالیکه با انگشت کوچیکم گونه هاشو نوازش میکنم ازش میپرسم:سیب کوچولو مامانت کوش؟(نمیدونم چرا فکر کردم باید سیب کوچولو خطابش کنم،اونم اعتراضی نمیکنه).با اون لحن بچه گونش میگه:مامانم خونه اس...--با بابات اومدی بیرون؟؟--(سرش رو میاره پایین)--بابایی کجاست؟ -- (اشاره میکنه به مرد لباس آبیی که داخل بانکه).....از خدا که پنهون نیست،از شما چه پنهون که توی دلم چهار تا فحش آبداری درست و حسابی نثار بابای بی مسئولیتش کردم...بهش گفتم:دستت رو بده به من تا بریم پیش بابایی...با کمال تعجب دیدم این کار رو کرد.دم بانکه که رسیدیم بهش گفتم:یه دختر خوب هیچ وقت دست مامان باباش رو ول نمیکنه.دستش رو هم به دست آدم غریبه نمیده(نمیدونم معنی غریبه رو میدونست یا نه).باشه عزیزم؟.....نگاهم میکنه،نمیتونم نگاهش رو بفهمم.....(ّبقیه ماجرا مشخصه دیگه)
.........................................
هیچ کدوم مقصر نیستیم،چون هیچ کدوم دروغ گفتن رو بلد نبودیم....اما کاش حداقل اون بلد بود.....
این ماجرا ها حداقل حسنی که داشت این بود که زن داییه این وسط یه تشکر درست و حسابی گیرش اومد،بخاطر دروغ گنده ای که چهار ماه پیش بهم گفته بود......
                                                

نظرات 7 + ارسال نظر
هیشکی شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ب.ظ http://mehrzad.blogsky.com

سلام.
یا بابا ندا اومد و رفت...

[ بدون نام ] شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:19 ب.ظ

خبر نداری؟

مریم شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:20 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

اشکالی داره من بگم نفهمیدم چی شد؟!!

ققنوس شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:23 ب.ظ

امان از دست شما آدم بزرگای بی مسئولیت x( ... این سیب کوچولوهه اگه تو نبودی چی میشد ؟ :(

مسیح شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:27 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خوب اینم یه تجربه ی دیگس

خدا رو شکر که اونم بلد نبوده دروغ بگه

...

سربلند بمونی و ایرونی

هیلا یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:58 ق.ظ http://morteza82.tk

معذرت فیروزه جان من متاسفانمه مطالبت رو نخوندم. اعصابم خورده حتما بیا به وبلاگم سر بزن تا موضوع رو متوجه بشی.

[ بدون نام ] چهارشنبه 15 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:14 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد