*من خیر سرم مثلاً دارم ریاضی مهندسی میخونم.اما برای اینکه بالا نیارم هی مجبورم تند تند کنارش وبلاگ بخونم!!!!!!!!!
*هه هه.بابا بی خیال عزیز........
* تا حالا توجه کردی که با "عزیزم" و "جونم "و "قربونت برم"به مردم فحش میدم!!!!!!!
*به جای اینکه قوی باشم،وحشی شدم.....
*نظرتون در مورد اینکه اینجا مثل زمستون برفی شده،چیه؟؟؟؟؟آدم ریاضی مهندسی که میخونه چه چیزایی که به ذهنش نمیاد؟؟؟؟حالا یه مدت اینطوری باشه.محض تنوع......نظرتون در مورد این که رنگ نوشته ها رو هم سفید کنم،چیه؟؟(اَه اَه..چه بی مزه شدم من!!!!)
*اوهوی الاغ جان،وقتی خبر مرگت ذهنت مشغوله و داری تفکرات میکنی،نرو توی آشپزخونه....آخرش میپکی عزیزم!!!!!!!!
*بد جور حالگیری میکنم،بد جور......
*مامان یکی از صمیمی ترین دوستام،بر اثر سرطان فوت شد.میتونی درک کنی که الان چقدر به زیبایی های زندگی ایمان پیدا کردم؟؟!!!!!؟؟آی زندگی،دارم از بوی گندت بالا میارم.توجه کردی چطوری داری پشت سر هم شر میرسونی!!!!!!
*اوهوم.مثل اینکه زیادی خصوصی شده.ولی کاریش نمیتونم بکنم،آخه این یه قلم جا رو نمیتونم نقش بازی کنم.....
*کاش میتونستم یه کم تمرکز بگیرم،فقط یه کم.شاید بعدش میتونستم تصمیم بگیرم که میخوام چه غلطی بکنم.به همین سادگی!!!!
*دنبال یه راه حل میگردم که اقل کم بتونم خودمو گول بزنم.ولی یافت می نشود.ظاهراً بنده کنار دریا هم که برم خشک میشه.
*چقدر از آدما دور شدم!!!!به نظرتون بده؟؟؟؟؟؟میدونی،بنظرم چندان بد هم نیست.ولی خوب نمیدونم خوبم هست یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟
*اِ ....پا شو برو دیگه....
*صدای سنج میاد.همینه اسمش،نه؟؟؟؟؟
*آخ عزیزم،اگه بدونی چقدر نمیتونم تحملت کنم.کاش میدونستی.....
*آهای گفته باشم.این خانمه کبری رحمانپور رو اعدام بکنن،بد جوری از انسانیتِ آدما، قطع امید میکنم.فکر کردی چقدر ممکنه آدمیتمون زیر سوال بره؟؟؟
*همینه که هست.میخوای،بخواه؛نمیخوای هم برو بمیر!!(البته با عرض شرمندگی فراوان!!)
*من دیوونه شدم؟؟؟؟؟؟؟؟راستش رو بخوای مشکوکم.....فکر نمیکنم،من فقط زیادی به همه چیز جدی نگاه میکنم.آخه میخوام بهترین راه رو پیدا کنم.شاید بهتر باشه مشورت کنم.آخه مشکل اینجاست که هیچکی هیچی حالیش نیست...(آخ بمیرم برای این اعتماد بنفسم!!!!!!)
*مغزم داره میترکه!!میتونی درک کنی انفجار یعنی چی؟؟؟؟آره؟میتونی درک کنی؟؟؟.....من بشدت احتیاج پیدا کردم اونی که چند وقت پیش برای اولین بار گفت"درک میکنم"،ایندفعه هم بیاد بگه درک میکنم.میشه لطفاً؟اصلاً یادت میاد؟؟؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
هادی یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:09 ب.ظ http://fryadiran.persianblog.com

به ما هم سر بزن دوست عزیز

مسیح یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:50 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

من یادم نیست قبلا گفتم درک می کنم یا نه

... ولی درکش زیاد سخت نیست

این روزا همه یه همچین حالاتی براشون عادی شده

احساس دیوونگی عمومی شاید بیلنگر افزایش آگاهی عمومی باشه

...

سربلند بمونی عزیز

ابی دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:17 ق.ظ http://3line.blogspot.com

این روزا واقعیت و هذیان قاطی هم شدن حسابی .

گیلاس دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ق.ظ



اوپس .. ریاضیات مهندسی !!.. ترم پیش پاس شد .. البته نه در حال وبلاگ خوونی و درس خووندن!


مرتضی دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ب.ظ http://morteza.ws

سلام فیروزه الان حالم خوب نیست و خیلی حالم گرفته
چند روز دیگه یک آدرس بهت میدم بروو از اونجا چندتا قالب هست ببین هر کدوم پسندیدی بگو واست بلاگ اسکائیش بکنم.
فعلا بای

مریم دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:31 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

خب...من الان حسابی قاطی کردم!هنوز مونده تا دیوونگی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد