آقا قبول نیست....من نمیخوام...من اعتراض دارم...منم داداش میخوام...یه داداش واقعی...یه داداش هم سن و سال خودم...یه داداش شیطون و مهربون...یه داداش دلسوز که وقتی بهش گفتم برو فلان کتاب رو برام بخر،بدو بره بخره...یه داداش که یا تمرین های منو حل کنه یا من تمرین های اونو حل کنم...ندا نمی تونه داداشم باشه....من اعتراض دارررررررررررررررررررم...............

.................................................................................................

من همون یه دفعه که فیزیک 2 رو افتادم برای هفت پشتم بسه و اصلا قصد ندارم ریز رو بیوفتم.اصلا قصد ندارم......

...................................................................................................

ها ها...هاها....استاد خطم از دانشگاه اخراج شده...بنابرین من با خیال راحت مشقام رو نمی نویسم.ولی بد نبود اگه سر مشقام رو بهم میدادا.......در هر صورت من که اصلا تو مُد خط تمرین کردن نیستم پس بود و نبودش خیلی فرق نمیکنه....

.................................................................................................

من همیشه مامانم رو مانی صدا میکنم.از بس که تنبلم.امروز که داشتم از دانشگاه بر می گشتم به مامان زنگ زدم که بیاد دنبالم(آخه مامان میگه زمونه بد شده و امنیت نداره تنها تو کوچه خیابون ولت کرد.خب راست میگه دیگه...)

هیچی زنگ زدم به مامانم و گفتم:مانی من ده دقیقه دیگه میرسم سر خیابون،بیا دنبالم و خداحافظ....آقا اینو گفتم و بلا گفتم.یه خاله زنکی گوش وایساده بود.میدونید به بغل دستیش چی گفت.گفت:میبینی خانم.دوره زمونه خراب شده.دختر پسرا پررو شدن.زنگ میزنن به هم و قرار میزارن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.منو میگی،انگار یه بشکه آب یخ ریخته باشن روم.عین یه چوب خشک،خشکم زد ولال شدم.حالا اومدم خونه و حالا بد و بیراه............به این میگن آش نخورده و دهن سوخته.نتیجه میگریم که اسم دیگران مخفف نکنیم.چون زمونه بد شده...............

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:06 ب.ظ http://www.gharibaneh.blogsky.com

سلام
من حاضرم داداشت بشم

آرمین دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.Armiin.blogsky.com

سلام - مگه فقط داداشا بلدن اون کارهارو بکنن؟
منم وقتی کوچولو بودم به داییم میگفتم دایی مید ( توجه توجه مید همون امید است )

خسروپرویز دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:28 ب.ظ http://khosrowparviz.blogsky.com

درود بر شما!

امنیت نیست... و چون نیست٬ همه اینطور نگاه می‌کنند...

(راستی٬ برادر را باید به پدر و مادرت سفارش بدهی ;-)

محمد جواد دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:49 ب.ظ http://mohammad71346.blogsky.com

سلام
از اینکه داداش نداری متاسفم . داداش ( خوب یا بدش / عادی یا متعصبش ) نعمتیه که فعلا ازش محرومی . به امید روزی که خبر داداش دار !! شدنت رو تو این وبلاگ بنویسی . البته با گل و شیرینی .

مسیح دوشنبه 21 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:17 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خوب منم دخترایی می شناسم که داداش دارن و همیشه حسرت یه خواهرو می خورن ...

بدون این که به جیب باباشون فکر کنن !!!

اگه قرار باشه همه هم خواهر و هم برادر داشته باشن که رشد جمعیتو نمی شه کنترل کرد !

در مورد اون خاله زنکا هم شاید تو با این کارت صواب کرده باشی و اونا رو از خماری در آورده باشی ...

چی می شه که اونا هم یه سوژه ای برای غیبت کردن داشته باشن ؟

امنیتم که دیگه حرفشو نزن ... بعضیا ممکنه به استناد حرف شما جو امنیتی !! جامعه رو شدیدتر کنن ...

سربلند باشی .

حامد سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:58 ق.ظ http://antimemory.blogspot.com

عرض شود اونی شما که می خوای داداش نیست اسمش « غول چراغ جادو»‌یه، که هرکاری جنابعالی تصمیم بگیری برات انجام بده!!!!
بگذریم. منم داداش ندارم، اگه گیرت اومد یکی هم برای من سفارش بده، به صورت پاره وقت ، سن حداکثر ۸ سال ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد