ای داد...ای بیداد....آی هوار...آی فریاد...آی فغان...آهای کمک...آهای help

مثل اینکه کم آوردم یا نه،فکر کنم منم دلزده شدم.شایدم افسرده شدم.دیگه نوشتنم نمی یاد.دیگه حوصله اش رو ندارم.میخوام ولش کنم.آره... الان تصمیم گرفتم که دیگه خداحافظی کنم.برم دیگه...در اینجا رو تخته کنم....آره همین کار رو میکنم....

....................................................................................

ها ها...الکی خوشحال نشین،بی خود هم دلتون رو صابون نرنین که من میرم...با عرض شرمندگی سرکار بودین.همش یه شوخی مزخرف بود.مگه من حالا حالا ها دست از سر کچل شما بر میدارم(فکر کنم تا حالا با این همه وراجیی که کردم،کچلتون کرده باشم.خیلی معذرت میخوام.من حاضرم دیه همه رو تک تک بپردازم....)

آخی ...نازی...فکر کردین از دستم راحت شدین.الهی...عیب نداره.دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره!!

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام اگه هستی یک پی ام به من بده باهاتون کار دارم

مرتضی دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:29 ب.ظ http://gale.blogsky.com

کجا ؟

مریم دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 01:06 ب.ظ http://lahzeh.blogsky.com

به.خیال کردی.تو دست از سر ما برداری ما ولت نمیکنیم.مگه شهر هرته دختر؟

مسیح دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 06:42 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خوب اینم یه نوع تجربس دیگه ...

مطلب سرکاری شما برعکس من مختصر و مفید بود .

ممنونم از لطفی که داشتین .

درشت نوشتن به خاطر ضعف چشمای خودمه .

اگه واقعا اشکال داره بگین از این بعد ریزتر می نویسم .

سربلند و ایرونی بمونید .

ایمان دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 09:59 ق.ظ

با عرض سلام
اصلا سایت خوبی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد